مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
مظلوم. (آنندراج) : بعهد او چو ستمکاره مر ستم کش را ستم کشنده ستمکاره را کند پر و بال. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 249). نی چون من هست در همه عالم ستم کشی نی چون تو هست در همه گیتی ستمگری. خاقانی. مزن آتش درین جان ستمکش رها کن خانه ای از بهر آتش. نظامی. عطار از غم تو زحمت کشید عمری گر بر من ستمکش زحمت کنی توانی. عطار. ستمکش گر آهی برآرد ز دل زند سوز او شعله در آب و گل. سعدی
که بت شکند. که بتها را براندازد. بت شکننده و خراب کننده بتخانه و زایل کننده بت پرستی. کسی که بت می شکند. (ناظم الاطباء) : بنمای بما که ما چه نامیم وز بتگر و بت شکن کدامیم ؟ نظامی. با منت خطاست هم نشستی من بت شکن و تو بت پرستی. نظامی. بت شکن بوده است اصل اصل ما چون خلیل حق و جملۀ انبیا. مولوی. از نصیحتهای تو کر بوده ام بت شکن دعوی و بتگر بوده ام. مولوی. بت شکن باش تا که چست شوی بت رها کن که تندرست شوی. اوحدی. من بت شکنم نه بت فروشم. ؟ - ابراهیم بت شکن، کنایه از ابراهیم خلیل اﷲ است. - محمود بت شکن، کنایه از سلطان محمود غزنوی فاتح برخی نواحی هند و از آن جمله سومنات و شکننده بتهای آن بت خانه است: محمودوار بت شکن هندخوانش از آنک تاراج هند آز کند لشکر سخاش. خاقانی
که بت شکند. که بتها را براندازد. بت شکننده و خراب کننده بتخانه و زایل کننده بت پرستی. کسی که بت می شکند. (ناظم الاطباء) : بنمای بما که ما چه نامیم وز بتگر و بت شکن کدامیم ؟ نظامی. با منت خطاست هم نشستی من بت شکن و تو بت پرستی. نظامی. بت شکن بوده است اصل اصل ما چون خلیل حق و جملۀ انبیا. مولوی. از نصیحتهای تو کر بوده ام بت شکن دعوی و بتگر بوده ام. مولوی. بت شکن باش تا که چست شوی بت رها کن که تندرست شوی. اوحدی. من بت شکنم نه بت فروشم. ؟ - ابراهیم بت شکن، کنایه از ابراهیم خلیل اﷲ است. - محمود بت شکن، کنایه از سلطان محمود غزنوی فاتح برخی نواحی هند و از آن جمله سومنات و شکننده بتهای آن بت خانه است: محمودوار بت شکن هندخوانش از آنک تاراج هند آز کند لشکر سخاش. خاقانی
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
مخفف سنگ اشکن که نام غله ای باشد. (از برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) ، نوعی ازخرما. (آنندراج). نام قسمی از خرما که عرب آنرا قَسب گویند. (بحر الجواهر) ، نام آلتی است که برای خرد کردن سنگ بکار برند. (یادداشت مؤلف)
ستوه شدن. بستوه آمدن. به تنگ آمدن. زله شدن: غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از استماع نای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 72). ز گرشاسب لرزد همه مرز و بوم سته شد ز گرزش همه هند و روم. اسدی. چنین تا کشنده سته شد ز رنج ببد کاخها تنگ از آکنده گنج. اسدی
ستوه شدن. بستوه آمدن. به تنگ آمدن. زله شدن: غراب بین که نای زن شده ست و من سته شدم از استماع نای او. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 72). ز گرشاسب لرزد همه مرز و بوم سته شد ز گرزش همه هند و روم. اسدی. چنین تا کشنده سته شد ز رنج ببد کاخها تنگ از آکنده گنج. اسدی
دلیر. برهم زنندۀ سپاه. که گاه حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند: شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک میان بیشۀ گشن اندرون خزید چو مار. فرخی. علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین. سوزنی. چون شیر بخود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش. نظامی
دلیر. برهم زنندۀ سپاه. که گاه ِ حمله سپاه را در هم شکند و بگریزاند: شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک میان بیشۀ گشن اندرون خزید چو مار. فرخی. علی است روز مصاف و نبرد و کوشش و لیک سر سپه شکنان بوعلی شجاع الدین. سوزنی. چون شیر بخود سپه شکن باش فرزند خصال خویشتن باش. نظامی